۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

عایشه و ساده لوح بودن وی

جالب توجّه است كه در روايات متعددى از پيامبر مى‏خوانيم كه نسبت به داستان جنگ جمل و موضع‏گيرى «عايشه» در آن، پيشگوييهايى فرموده و به او هشدار داده است، از جمله اين كه:
چون «عايشه» عازم بر خروج شد به جستجوى شترى براى او بر آمدند كه «هودجش» را حمل كنند، شخصى به نام «يعلى بن امية» شترى به نام «عسكر» براى او آورد كه بسيار درشت اندام و مناسب اين كار بود. هنگامى كه «عايشه» آن را ديد از آن خوشش آمد و در اين هنگام‏ شتربان به توصيف قدرت و قوّت شتر پرداخت و در لا به لاى سخنش نام «عسكر» را كه نام آن شتر بود بر زبان جارى كرد، هنگامى كه «عايشه» اين نام را شنيد تكان خورد و «انّا للّه و انّا اليه راجعون» بر زبان جارى كرد و بلافاصله گفت اين شتر را ببريد كه مرا در آن حاجتى نيست. هنگامى كه دليلش را از او سؤال كردند،
گفت رسول خدا (ص) نام چنين شترى را براى من ذكر فرموده و مرا از سوار شدن بر آن نهى فرموده است. سپس دستور داد شتر ديگرى براى او بياورند امّا هر چه گشتند شتر ديگرى كه مناسب اين كار باشد نيافتند، ناچار جهاز شتر و صورت ظاهرى آن را تغيير دادند و نزد او آوردند، گفتند شترى قويتر و نيرومندتر براى تو آورديم او هم راضى شد.
«ابن ابى الحديد» بعد از نقل اين داستان، داستان ديگرى از «ابو مخنف» نقل مى‏كند كه «عايشه» در مسير راه خود به سوى «بصره» به يك آبادى به نام «حوأب» رسيد، سگهاى آبادى سر و صداى زيادى كردند به طورى كه شترهاى كاروان رم كردند.
يكى از ياران «عايشه» گفت: ببينيد چقدر سگهاى «حوأب» زياد است و چقدر فرياد مى‏كنند، «عايشه» فورا زمام شتر را كشيد و ايستاد، گفت: اين جا «حوأب» و اين صداى سگهاى «حوأب» بود، فورا مرا برگردانيد چرا كه از «پيامبر» شنيدم كه مى‏فرمود... در اين جا به ذكر خبرى پرداخت كه پيامبر او را هشدار داده بود: بترس از آن روزى كه به راهى مى‏روى كه سگهاى «حوأب» در آن جا در اطراف تو سر و صداى زيادى خواهند كرد در آن جا يك نفر (براى منصرف ساختن عايشه از اين فكر) صدا زد: خداى تو را رحمت كند ما مدّتى است از «حوأب» گذشته‏ايم گفت: شاهدى داريد آنها رفتند و پنجاه نفر از عربهاى آن بيابان را ديدند و پاداشى براى آنها قرار دادند كه بيايند شهادت دهند: اين جا «حوأب» نيست و «حوأب» را پشت سر گذاشتيد، «عايشه» پذيرفت و به راه خود ادامه داد
عجيب اين است كه اين گونه مطالب، سبب ترديد «عايشه» مى‏شد ولى آن همه روايات صريحى كه از پيامبر اكرم در باره على (ع) شنيده بود و راوى بسيارى از آنها خود او بوده است، سبب ترديد و انصراف او نشد، و اين از عجايب است در ضمن از اين داستانها استفاده مى‏شود كه او به آسانى فريب مى‏خورد و تغيير عقيده مى‏داد.

۳ نظر:

امینی گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
امینی گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

متشکرم از همه زحماتتون...