۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

نصیحتی از امام خمینی (ره)

حبيبا لختى از خواب گران برخيز، و راه و رسم عاشقان درگاه را برگير، و دست و رويى از اين عالم ظلمت و کدورت و شيطانيّت شستشو کن، و پا به کوى دوستان نه، بلکه به سوى کوى دوست حرکتى کن.
عزيزا اين چند روز مهلت الهى عن قريب به سر آيد، و ما را - خواهى نخواهى - خواهند از اين دنيا برد، پس اگر با اختيار بر وى روح و ريحان است و کرامات خدا، و اگر با زور و سختى ببرند، نزع است و صعق است و فشار است و ظلمت و کدورت.
مثل ما در اين دنيا، مثل درختى است که ريشه به زمين بند نموده، هر چه نورس باشد، زودتر و سهلتر ريشه آن بيرون آيد. و في المثل اگر درخت احساس درد و سختى مى‏کرد، هر چه ريشه آن کمتر و سست‏تر بود، درد و سختى کمتر بود. نو نهالى را که تازه پنجه به زمين بند کرده، با زور کمى تمام ريشه‏اش بى‏زحمت و فشار بيرون آيد، ولى چون سالها بر آن گذشت، و ريشه‏هاى آن در اعماق زمين فرو رفت، و ريشه‏هاى اصلى و فرعى آن در باطن ارض پنجه افکند و محکم شد، در بيرون آوردن آن محتاج به تيشه و تبر شوند تا ريشه‏هاى او را قطع کنند و درهم شکنند. اکنون اگر درخت، احساس درد مى‏کرد در اين کندن، بين اين دو چقدر فرق بود ريشه حبّ دنيا و نفس - که به منزله ريشه اصلى است - و فروع آنها از حرص و طمع و حبّ زن و فرزند و مال و جاه و امثال آن تا در نفس، نورس و نو نهال است، اگر انسان را بخواهند از آنها جدا کنند و ببرند، زحمتى ندارد، نه فشار عمّال موت و ملائکه اللّه را لازم دارد و نه فشار بر روح و روان انسانى واقع شود.
و اگر خداى نخواسته ريشه‏هاى آن در عالم طبيعت و دنيا محکم شد و پهن گرديد و بسط پيدا کرد، بسط آن چون بسط ريشه درخت نيست، بلکه در تمام عالم طبيعت ريشه مى‏دواند.
درخت هر چه بزرگ شود، چند مترى بيشتر از زمين را فرا نگيرد و ريشه ندواند، ولى درخت حبّ دنيا به تمام پهنا در عالم طبيعت - در ظاهر و باطن - ريشه افکند و تمام عالم را در تحت حيازت بيرون آورده، و لهذا از بن کندن اين درخت را، به سلامت ممکن نيست. انسان با اين محبت در خطرى عظيم است، ممکن است وقت معاينه عالم غيب که بقايايى از حيات ملکى نيز باقى است، چون کشف حجاب ملکوت تا اندازه‏اى شود، انسان ببيند که براى او در آن عالم چه تهيه شده و او را از محبوبش - حق تعالى - و مأمورين او جدا کنند، و به درکات و ظلمات آن عالم کشانند. انسان با بغض و عداوت حق تعالى و مأمورين او از ملائکه عمّاله از دنيا خارج شود، و معلوم است حال چنين شخصى، چه خواهد بود.
و در روايت کافى شريف اشاره به اين معنى فرموده، راوى حديث گويد: از حضرت صادق سؤال کردم که کسى که دوست داشته باشد لقاء خدا را، خداوند ملاقات او را دوست دارد، و کسى که خشمناک باشد از ملاقات خدا، خداوند خشمناک است، از ملاقات او؟ فرمود: «آرى». گفت، گفتم: به خدا قسم که ما کراهت داريم از مردن. فرمود: «چنين نيست که گمان کردى، همانا اين وقت معاينه است. وقتى که ببيند آنچه را دوست دارد، چيزى محبوبتر پيش او از ورود به خدا نيست، و خدا دوست دارد ملاقات او را و او نيز دوست دارد ملاقات خدا را در اين هنگام. و چون ديد آنچه را که کراهت دارد، هيچ چيز مبغوضتر نيست پيش او از ملاقات خدا، خداى تعالى هم خشمناک است از ملاقات او.» انتهى.
معلوم مى‏شود که قبل از خروج از اين عالم، انسان بعضى از مقامات و درجات و درکات خود را معاينه کند، و يا با سعادت تمام که صورت کمال آن حبّ خداوندگار است، و يا با شقاوت کامل که باطن آن بغض حق است، از دنيا خارج شود. و در اخبار و آثار و مکاشفات بزرگان اين معنى بسيار مذکور است.
انسان اگر احتمال هم بدهد که حبّ دنيا موجب چنين مفسده‏اى است و منتهى به سوء عاقبت شود، بايد لحظه [اى‏] آرام نگيرد تا اين حبّ را از دل ريشه کن کند، و البته با رياضات علمى و عملى ممکن است انسان موفق به اين مقصد شود.
آرى در ابتدا امر، ورود در هر يک از مقامات عارفين و قطع هر مرحله از مراحل سلوک مشکل به نظر آيد. شيطان و نفس نيز به اين معنى کمک کند که انسان را نگذارد وارد سلوک شود، ولى پس از ورود کم کم راه سهل و طريق آسان شود، هر قدمى که در راه حق و آخرت، انسان بردارد، براى قدم ديگر، نور هدايت الهى راه را روشن کند و سلوک را سهل و آسان فرمايد.
شرح‏حديث‏جنودعقل‏وجهل ص : 273

۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

اربعین حسینی از دیدگاه المراقبات

اربعين امام حسين عليه السّلام در اين ماه و دفن سر شريف آن حضرت نيز احتمالا در همين روز است. سيد در کتاب اقبال مى‏گويد: «قرآن بزرگ گواهى به برگرداندن سر مقدس مولاى ما حسين - که درود خدا بر او باد - به جسد او مى‏دهد آن جا که مى‏فرمايد: و گمان مبريد کسانى که در راه خدا کشته شده‏اند مرده‏اند، بلکه آنها در پيشگاه پروردگار خود زنده بوده و (از جانب خدا) روزى مى‏خورند.«» و اين آيه گواهى مى‏دهد که او از همان زمانى که شهيد شد در کنار پروردگار روزى مى‏خورده است. (و از اين مطلب استفاده مى‏شود که پيکر او بدون سر نبوده است) که باين ترتيب ترديدى باقى نمى‏ماند که سر آن حضرت از زمان شهادت به بدن او متصل شده است. و اين بى‏ادبى است که از خداوند سؤال کنيم که آن حضرت عليه السّلام بعد از شهادت چگونه زنده شد و چگونه بعد از جدا شدن سر شريف، دوباره سر به جسد ملحق شد. زيرا لازم نيست خداوند بنده را از چگونگى کارهاى خود آگاه نمايد. و اين پرسش نادانى بنده را مى‏رساند. زيرا از چيزى مى‏پرسد که بنده مکلّف به آگاهى از آن نشده است. و انسان فقط وظيفه دارد سخنان قرآن را در مورد او تصديق کند نه بيشتر».
ظاهر گفتار آقا و سرمشق ما قدّس سرّه اين است که گويا از ظاهر آيه کريمه اين را فهميده، که زندگى کشته شدگان در راه خدا، که در اين آيه به آن اشاره شده است، با کامل بودن اين بدن ملازمه دارد و به همين جهت چنين سخنانى فرموده است در حالى که اين سخنان همانگونه که مى‏بينى نادرست است و شايد اين ملازمه بين زندگى و تمام بودن اين بدن را از غير آيه شريفه و از دلايلى که بدست ما نرسيده، فهميده است. يا شايد ما منظور او را نفهميده‏ايم. و نيز مقصود او از اين سخن که سؤال بنده از خداوند در مورد چگونگى کارهايش بى‏ادبى است، معلوم نيست. زيرا اين گونه سؤالات در ميان دانشمندان معمولى بوده و خيلى به آن تمايل دارند و با اين پرسشها دانش خود را افزايش مى‏دهند. و شايد منظور او چيزى غير از ظاهر کلامش باشد که ما نمى‏دانيم. بهر صورت بر مرد مراقبت واجب است روز اربعين را روز اندوه خود دانسته و تلاش نمايد حتى براى يک بار در عمر کنار مزارش او را زيارت نمايد. زيرا روايت شده است: «شيعه يا مؤمن پنج علامت دارد: پنجاه و يک (رکعت) نماز (در شبانه روز)، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست نمودن، پيشانى را در سجده بر خاک گذاشتن و بلند گفتن‏بسم اللّه الرحمن الرحيم.»و اگر آمدن به کنار قبر شريف امکان نداشت از هر مکانى که باشد مى‏تواند او را زيارت نمايد. بعد از ديدن اين روايت بايد خود را مقيد به عمل به آن نموده و عمل به آن را براى خود چيزى بيش از مستحب بداند بگونه‏اى که تا جايى که لازم نيست هيچگاه انگشتر به دست چپ نکند. و به حرف کسانى که مى‏گويند: اگر در دست راست انگشتر داشتى مى‏توانى در دست چپ نيز انگشتر داشته باشى، نبايد اعتنا کند گرچه از علما باشد. زيرا رواياتى داريم - بخصوص رواياتى که در مستدرک الوسائل فاضل نورى قدّس سرّه آمده - که از آنها برمى‏آيد، رواياتى که انگشتر نمودن در دست چپ را جايز مى‏داند، در مقام تقيه بوده است، گرچه اين روايات از اشخاص معتبر به دست ما رسيده باشد. در پايان روز اربعين نيز مانند ساير روزهاى مهم از خداوند بخواهد حال و عمل او را اصلاح نموده و به حامى آن روز که از معصومين عليهم السّلام مى‏باشد توسل جويد

۱۳۸۷ تیر ۱۹, چهارشنبه

درهای جهنم

متفکر و عارف اسلامى صدر الدین شیرازى رحمه الله ، در کتاب «مفاتیح الغیب» درها و منشأهاى جهنم را حواس هفتگانه نفسانى دانسته است که حواس ظاهر مظاهرى از آنست، گوید: [ «اگر ادراکات مسخر هواها و شهوات گردد، وسیله‏ها و درهایى براى سقوط در مهالک میگردد و اگر عقل به نور ایمان فروزان شد و از استعداد به فعلیت رسید و مدرک حقایق گردید و قوا و شهوات نفسانى را در راه عبودیت استخدام کرد، از هر حس و ادراک باطنى آیه‏اى از آیات طالع میشود و درى از درهاى معارف باز میگردد، و هر یک را شعور خاصى حاصل میشود که معانى و معارف و اسرار الهى از آن انتزاع میگردد، بر خلاف اهل هوا و جهالت، همانها که از شنیدن آیات الهى اعراض دارند و بر سرکشى خود اصرار مى‏ورزند- چنان که خداى تعالى درباره آنان فرموده: یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ آیات خدا را میشنود، سپس برترى جویانه چنان اصرار مى‏ورزد که گویا هرگز آن را نشنیده است، در گوشهایش سنگینى است، پس آنان را به عذاب دردناکى بشارت ده» اینان همان کسانى هستند که درها برویشان محکم بسته شده و راه در برابرشان مسدود گردیده است: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ از پیش رویشان سدى و از پشت سرشان نیز سدى قرار میدهیم و آنان را چنان میپوشانیم که هیچ نمى‏بینند». درهاى آسمان به روى ایشان گشوده نشود و داخل بهشت نگردند ... اینان نه آن درجه عقلى را دارند که معقولات فطرى را درک کنند و نه آن سلامت صدر را دارند که شنیدنیها را تلقى کنند، ناچار حال آنان در آخرت چنان است که خود اعتراف میکنند، آن گاه که اعتراف سودى بدانان ندارد: لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ اگر گوش میدادیم و تعقل میکردیم چنین از یاران جهنم نبودیم، پس به گناهان خود اعتراف میکنند»].این بیان و تحقیق عرفا و متفکرین اسلامى درباره درهاى جهنم (یا منشأهاى) آن مطابق بسیارى از آیات است که اهل جهنم را فاقد تعقل و درک صحیح و کر و کور و گنگ معرفى کرده، از این نظر طبقات بالاى یکدیگر درهاى جهنم که در روایات آمده مطابق با حواس و مشاعر است که هر یک برتر از دیگر و ناظر بر آنست، این حواس و ادراکات از حس بساوایى (لامسه) شروع میشود و بدرک و شعور عقلى پایان مى‏یابد، چنان که هر مبدأ حس و ادراک برتر، محیط و فوق حس و ادراک زیرین میباشد و هر یک از آنها میتواند راه و طریقى به سوى جهنم باشد یا به سوى مبادى عالیتر و محیط بهشت پیش برد، و ظاهر آیه و لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ از سوره حجر، این است که (من) براى بیان مبدأ و منشأ است یعنى هر درى از وجود گمراهان جزء تقسیم شده‏اى دارد.از نظر اهل بینش و عرفا این درها چنان مشهود است که مانند محسوسات احتیاج به دلیل و برهان ندارد: آن دلى کو مطلع مهتابهاست بهر عارف «فتحت ابوابها» است‏
با تو دیوار است و با ایشان در است با تو سنگ و با عزیزان گوهر است‏
آنچه تو در آینه بینى عیان پیر اندر خشت بیند پیش از آن».

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

نماز حاجت

نماز حاجت و آن به كيفياتى وارد شده: يكى از آنها كه گفته‏اند [و] مكرر به تجربه رسيده آن است كه از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى كه امرى به تو نازل شود متوسل شو به حضرت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم و دو ركعت نماز به جا آور و هديه كن بر آن بزرگوار. راوى گويد: عرض كردم چه كنم؟ فرمود: غسل مى‏كنى و دو ركعت نماز به جا مى‏آورى، ابتدا مى‏كنى به آن چه در نماز فريضه ابتدا مى‏كنى و مثل تشهّد فريضه به جا مى‏آورى و بعد از آن كه سلام مى‏گويى بگو:
اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلامُ وَ مِنْكَ السَّلامُ وَ إِلَيْكَ يَرْجِعُ وَ يَعُودُ السَّلامُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَلِّغْ رُوْحَ مُحَمَّدٍ مِنِّي السَّلامَ وَ بَلِّغْ أَرْواحَ الأَئِمَةِ الصَّالِحينَ سَلامِي وَ ارْدُدْ عَلَيَّ مِنْهُمْ السَّلامَ وَ السَّلامُ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ اللَّهُمَّ إِنَّ هاتَيْنِ الرَّكْعَتَيْنِ هَدِيَّةٌ مِنِّي إِلى‏ رَسُولِ اللَّهِ فَأَثْبِتْنِي عَلَيْهِما ما أَمَّلْتُ وَ رَجَوْتُ فِيكَ وَ فِي رَسُولِكَ يا وَلِيَّ الْمُؤْمِنينَ
بعد از آن برو به سجده و چهل مرتبه بگو: يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا حَيَّاً لا يَمُوتُ يا حَىُّ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ يا ذَا الْجَلالِ وَ الإِكْرامِ يا أَرْحَمَ الرَّاحِمينَ
بعد از آن طرف راستِ رو را به زمين گذار و چهل مرتبه همين دعا را بگو بعد از آن طرفِ چپ صورت را به زمين گذار و همان دعا را چهل مرتبه بگو بعد از آن، بلند كن سر خود را و دستها را بلند كن و چهل مرتبه بگو بعد از آن، دست خود را به گردن بينداز و انگشت سبابه‏ى خود را بگير و آن را چهل مرتبه بگو بعد از آن، ريش خود را به دست چپ بگير و گريه كن يا خود را به گريه بدار و بگو:
يا مُحَمَّدُ يا رَسُولَ اللَّهِ أَشْكُو إِلَى‏ اللَّهِ وَ إِلَيْكَ حاجَتي‏ وَ إِلى‏ أَهْلِ بَيْتِكَ الرَّاشِدينَ حاجَتي‏ وَ بِكُمْ أَتَوَجَّهُ إِلَى اللَّهِ فِي حاجَتي‏
بعد از آن برو به سجده و آن قدر يا اللَّهُ يا اللَّهُ بگو تا نفس تو تمام شود و بگو صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي كَذا وَ كَذا وبجاي کذا وکذا حاجت خود را ذكر كن حضرت صادق عليه السلام فرمود: من ضامنم بر خداى عز و جل آن كه از جاى خود حركت نكند تا حاجت او روا شود

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

روايت است كه معاذ بن جبل كه از بزرگان صحابه است، روزى گريه ‏كنان داخل مجلس حضرت شد و سلام كرد. حضرت بعد از ردّ سلام، فرمود كه: سبب گريه تو چيست اى معاذ؟ معاذ گفت: يا رسول اللَّه جوانى نوخطّ خوش‏ صورت، بر در خانه ايستاده است و مانند زن بچه مرده، گريه و زارى مى‏كند و اراده ادراك ملازمت شريف دارد و من از گريه او گريه مى‏كنم. حضرت كس فرستاد و او را طلب كرد. جوان همچنان گريه‏كنان داخل مجلس شريف شد و به حضرت سلام كرد.
حضرت بعد از جواب سلام، فرمود كه: چه چيز تو را مى‏گرياند اى جوان؟
جوان گفت: اى حضرت چون نگريم و حال آنكه من كارى كرده‏ام كه اگر خداى تعالى مرا به آن مؤاخذه نمايد، مرا داخل جهنّم كند و مى‏دانم به يقين كه مرا به آن كردار بد، خواهد گرفت و از جهنّم خلاصى نخواهم داشت.
حضرت فرمود كه: آيا شرك به خدا آورده‏اى؟
جوان گفت: پناه مى‏برم به خدا از شرك به خدا آوردن.
حضرت فرمود كه: پس مؤمنى را به ظلم كشته‏اى؟
گفت: نه.
حضرت فرمود كه: پس ديگر هر چه كرده‏اى خدا تو را مى‏آمرزد، هر چند گناه تو به قدر كوههاى بلند باشد.
جوان گفت: گناه من عظيم‏تر از كوههاى بلند است.
حضرت فرمود كه: خدا تو را مى‏آمرزد هر چند گناه تو به قدر هفت طبقه زمين و درياها باشد.
جوان گفت: گناه من عظيم‏تر از آن است.
حضرت فرمود كه: خدا مى‏آمرزد گناهان تو را هر چند گناهان تو مثل آسمان‏ها و ستاره‏ها باشد و مثل عرش و كرسى باشد.
جوان گفت: گناه من از اين‏ها عظيم‏تر است.
حضرت غضب آلود شد و گفت: واى بر تو اى جوان، گناه تو بزرگتر است يا خداوند عالم؟ جوان سر پيش انداخت و گفت: خداوند از همه چيز عظيم‏تر است.
حضرت فرمود كه: پس گناه هر چند عظيم است كه خداوند عالم از او عظيم‏تر است و اميد عفو است.
جوان گفت: نه يا حضرت. و ساكت شد.
حضرت گفت: واى بر تو اى جوان، خبر كن مرا به يك گناه از گناهان خود.
جوان گفت: بلى خبر مى‏كنم، بدان يا حضرت كه من نبّاش قبورم و هفت سال است كه كار من نبش قبور است و دزديدن كفن موتى. تا آنكه دخترى از انصار فوت شد و بعد از آنكه او را دفن كردند و اقوامش به خانه‏هاى خود رفتند و شب تاريك شد، بر سر قبر او رفتم و قبر او را شكافتم و ميّت را از قبر بيرون آوردم و كفنها از او جدا كردم و او را برهنه بر لب قبر گذاشتم و رفتم، چند قدم كه رفتم شيطان مرا وسوسه كرد كه تو اين دختر را خوب نگاه نكردى و او در حسن و جمال مشهور بود، بازگشتم و سفيدى بدن و ناف او را به من عرض كرد و كفل و ساير مواضع بدن او را به من جلوه نمود، تا مرا از راه برد و با او جماع كردم و به همانجا گذاشتم. پس ناگاه صدائى از او شنيدم كه گفت: اى جوان واى بر تو و از سزا و جزا دهنده روز قيامت كه در آن روز ميان من و تو، به عدل حكم كند، كه مرا در ميان گروه مرده‏ها برهنه گذاشتى و كفن از من سلب كردى و مرا جنب تا روز قيامت بردادى. من گمان ندارم كه از اين عمل كه تو كردى، هرگز بوى بهشت به مشام تو برسد، اين است كار من يا حضرت، چه مى‏فرمائى؟
حضرت فرمود كه: دور شو از من اى فاسق نابكار كه مبادا كه از آتش تو، ماها بسوزيم. چه نزديكى تو، به جهنّم و به عذاب جهنّم.؟
و اين را حضرت چند مرتبه تكرار فرمود تا آنكه آن جوان از نزد حضرت برخاست و متوجّه مدينه شد و در مدينه تردّد مى‏كرد تا روزى به بالاى كوهى رفت و در آنجا به عبادت مشغول شد و پلاسى پوشيد و دستها را به گردن چنبر كرد و به حضرت پروردگار مناجات مى‏كرد و مى‏گفت:
خداوندا من بنده عاصى توام، بهلول، ايستاده‏ام نزد تو، دستها به گردن غل كرده و تو خداوند عالمى و به همه چيزها دانائى و از من چنين خطائى صادر شده است و از كرده خود پشيمانم و به خدمت پيغمبر تو رفتم، مرا راند و از پيش خود دور كرد و مرا بيشتر ترسانيد. و سؤال مى‏كنم به حقّ نامهاى بزرگ تو و به حقّ سلطنت و بزرگوارى تو، كه مرا نا اميد نكنى، و دعاى مرا باطل نكنى، و از رحمت خود محروم برنگردانى. تا چهل روز و شب در آن سر كوه، اين چنين استغاثه و ناله مى‏كرد و درنده‏ها و وحوش صحرا به گريه او گريه مى‏كردند و در روز چهلم دستها را به جانب آسمان برداشت و گفت: خداوندا چه كردى در حاجت من؟ اگر اجابت دعاى من كرده‏اى و مرا آمرزيده‏اى، پس وحى فرست به پيغمبر خود تا مرا معلوم شود كه اجابت كرده‏اى، و اگر اجابت نكرده‏اى و اراده عذاب من دارى در روز قيامت، پس در دنيا آتشى فرست و مرا بسوزان و كار مرا به آخرت مينداز.
پس توّاب على الاطلاق و رحيم بالاستحقاق وحى فرستاد به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و اين آيه نازل شد:وَ الَّذينَ اذا فَعَلُوا فاحِشَةً اوْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ الا اللَّهَ 3: 135(آل عمران - 135)، حضرت جبرئيل از نزد ملك جليل، به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و گفت كه: خداوند عالم دعا مى‏رساند و مى‏گويد كه: بنده من نزد تو مى‏آيد كه شفيع او شوى، از پيش خود مى‏رانى پس به كجا رود؟ و به جانب كه قصد كند؟ و آمرزش گناه خود از كه خواهد؟ اين آيه كه به حضرت نازل شد و اين خطاب عتاب آميز كه از جانب عزّت به او رسيد، از شهر بيرون رفت و از اصحاب مى‏پرسيد كه: كيست از شما كه دلالت كند مرا به جوان نبّاش توبه‏كار؟ معاذ گفت: يا رسول اللَّه من خبر دارم كه او در فلان موضع است.
حضرت با اصحاب به آنجا رفت. نگاه كرد، ديد كه جوان ايستاده است بر بالاى دو سنگ و دستها را به گردن غل كرده و از زحمت گرسنگى و برهنگى، رنگش سياه شده و از بسيارى گريه مژه‏هاى چشمش ريخته و به مناجات مشغول است،
و مى‏گويد: خداوندا، خوب خلق كردى مرا و صورت مرا زيبا كردى، كاش مى‏دانستم كه در جهنّم خواهى سوخت مرا؟ يا در همسايگى خود جا خواهى داد مرا؟ خداوندا، احسان بسيار به من كردى، و نعمتهاى عظيم به من دادى، كاش مى‏دانستم كه آخر من به كجا خواهد رسيد؟ آيا بهشت روزى من خواهى كرد؟ يا به سوى جهنّم خواهى راند مرا؟ خداوندا، گناه من از آسمان‏ها و عرش و كرسى تو بزرگتر است كاش مى‏دانستم كه خواهى آمرزيد مرا در روز قيامت يا رسوا خواهى كرد مرا. اين چنين مى‏گفت و مى‏گريست و خاك بر سر مى‏كرد و دور او حيوانات درنده احاطه كرده بودند و در بالاى سر او، مرغان صف بسته و همه اين‏ها به گريه او گريه و زارى مى‏كردند.
حضرت نزديك او رفت و دستهاى او را از گردن جدا كرد و به دست مبارك خود خاك و خاشاك از سر او پاك كرد و گفت: اى بهلول بشارت باد تو را كه تو آزاد كرده خدائى از آتش دوزخ، و تو را خداى تعالى آمرزيد و از تقصير تو گذشت.
بعد از آن به اصحاب خود گفت: توبه اين چنين مى‏بايد و تدارك گناه را چنين بايد كرد.

۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

نه نفر جهنمي از زبان پيامبر اكرم(صل الله عليه و آله)

علامه طبرسی در کتاب احتجاج جلد اول صفحه 163 از سلیم بن قیس هلالی نقل می کند که:
جناب امیرالمومنین (علیه السلام) هنگامی که با اهل بصره در روز جنگ جمل روبرو
شدند زبیر را صدا زدند که ای زبیر از خیمه ات بیرون بیا زبیر به همراه طلحه از
خیمه گاه بیرون آمد حضرت به آنان فرمود به خدا سوگند هر دوی شما و صاحبان علم
از آل محمد (علیهم السلام) – مقصود حضرت نفس شریفشان است – و عایشه دختر
ابوبکر(لعنهما الله) می دانید که اصحاب جمل مورد لعن پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)
واقع شده اند و کسی را یارای انکار این مسئله نیست.
زبیر گفت : چگونه ما را پیامبر لعن کرده در حالیکه ما از اهل بهشت هستیم.
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: اگر شما اهل بهشت بودید من هرگز جنگ
با شما را جایز نمی دانستم (اما جنگ با شما را جایز دانستم پس شما اهل بهشت نیستید)
زبیر گفت : آیا حدیث سعید بن عمرو بن نفیل را نشنیدی که از پیامبر اکرم (صل الله
علیه و آله) روایتی نقل می کند که 10 نفر از قریش اهل بهشتند .
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: شنیدم سعید بن عمرو بن نفیل در زمان
خلافت عثمان (لعنه الله) برای او این حدیث را ذکر می کرد.
زبیر گفت : آیا ادعا می کنی سعید بن عمرو بن نفیل به رسول خدا (صل الله علیه و آله)
دروغ بسته؟
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: من زمانی تو را از راست یا دروغ بودن
حدیث سعید بن عمرو بن نفیل آگاه می کنم که تو اسامی آن 10 نفر را برایم ذکر کنی .
زبیر گفت : آنان عبارتند از:
1) ابوبکر (لعنه الله)
2) عمر (لعنه الله)
3) عثمان (لعنه الله)
4) طلحه (لعنه الله)
5)زبیر (لعنه الله)
6) عبدالرحمن بن عوف (لعنه الله)
7) سعد بن ابی وقاص (لعنه الله)
8) ابو عبیده بن الجراح (لعنه الله)
9) سعید بن عمرو بن نفیل (لعنه الله)
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: ای زبیر 9 نفر را شمارش کردی دهمین
آنها کیست ؟
زبیر گفت : نفر دهم تو هستی ای علی
آنگاه امام فرمودند : ای زبیر من به اعتراف خودت اهل بهشت هستم (و این اعتراف تو
نشان دهنده آن است که من راستگو هستم و دروغ به خدا و رسولش نمی بندم لذا می
گویم ) آنچه را تو برای خود و اصحابت ادعا کردی (اهل بهشت بودن) من انکار می
کنم و نمی پذیرم.
زبیر گفت: می خواهی بگویی سعید بن عمرو بن نفیل دروغ به رسول خدا (صل الله
علیه و آله) بسته ؟
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: نمی گویم دروغ بسته بلکه به خدا سوگند
یقین دارم به اینکه به رسول خدا (صل الله علیه و آله) دروغ بسته ؟
و این را هم بدان به خدا سوگند بعض از اینها را که نام بردی (عمر - لعنه الله - ) در
تابوتی است که آن تابوت در دره و پرتگاهی است و آن پرتگاه در چاهی (عظیم ) است
که بر آن چاه سنگی عظیم گذاشته شده است که هر گاه خداوند اراده کند آتش جهنم
فروزان شود آن سنگ را بلند می کند (و آتش از همان تابوت بیرون آمده و آتش جهنم
را فروزان می کند) ای زبیر من این مطلب را از رسول خدا شنیدم (و دروغ نیز به وی
نبستم و تو نیز چاره ایی جز قبول کردن حرف من نداری چرا که به شهادت خودت من
اهل بهشتم لذا دروغ نمی گویم)
ای زبیر خداوند تو را بر من پیروز نخواهد کرد و خون من به دست تو ریخته نخواهد
شد ولی خداوند مرا بر شما پیروز می گرداند و ارواح شما را به آتش جهنم خواهد
افکند .
سلیم بن قیس هلالی می گوید آنگاه زبیر گریان به سوی اصحاب خود بازگشت...
دوستان من این مطلب را با سند آن نقل کردم امیدوارم توانسته باشم حقایقی را برای شما
روشن کرده باشم ......

۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه

اعمال روز اربعین حسینی(علیه السلام)


اربعین به نقل از مفاتیح الجنان :
(شيخ در تهذيب و مصباح روايت كرده از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام كه فرموده: علامات مؤمن پنج چيز است پنجاه و يك ركعت نماز گزاشتن كه مراد هفده ركعت فريضه و سى و چهار ركعت نافله است در هر شب و روز و زيارت اربعين كردن و انگشتر در دست راست كردن و جبين را در سجده بر خاك گذاشتن و بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن) و كيفيت زيارت حضرت امام حسين عليه السلام در اين روز به دو نحو رسيده يكى زيارتى است كه (شيخ در تهذيب و مصباح روايت كرده از صفوان جمال كه گفت: فرمود به من مولايم حضرت صادق عليه السلام در زيارت اربعين كه زيارت مى‏كنى در هنگامى كه روز بلند شده باشد و مى‏گويى

السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِيلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِيما السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيدا وَ مَضَيْتَ حَمِيدا وَ مُتَّ فَقِيدا مَظْلُوما شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ [أَجْسَامِكُمْ‏] وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.
پس دو ركعت نماز مى‏ خوانی و دعا مى‏كنى به آنچه مى‏خواهى و برمى‏گردى
و ديگر زيارتى است كه از جابر منقول است و كيفيت آن چنان است كه از عطا روايت شده كه گفت با جابر بن عبد الله انصارى بودم در روز بيستم ماه صفر چون به غاضريه رسيديم در آب فرات غسل كرد و پيراهن طاهرى كه با خود داشت پوشيد پس گفت كه آيا با تو چيزى هست از بوى خوش اى عطا گفتم با من سعد هست پس قدرى از آن گرفت و بر سر و بدن پاشيد و پابرهنه روانه شد تا ايستاد نزد سر مبارك امام حسين عليه السلام و سه مرتبه الله اكبر گفت پس افتاد و بيهوش شد و چون به هوش آمد شنيدم كه مى‏گفت السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا آلَ اللَّهِ الخ كه بعينه همان زيارت نيمه رجب است كه ما ذكر نموديم و با آن فرقى ندارد جز چند كلمه كه شايد از اختلاف نسخ باشد چنانچه شيخ مرحوم احتمال داده پس اگر كسى خواست كه آن را نيز بخواند رجوع كند به زيارت نيمه رجب .
مؤلف گويد كه زيارت امام حسين عليه السلام در اوقات شريفه و ليالى و ايام متبركه به غير از اين اوقات كه ذكر شد نيز افضل است خصوصا اوقاتى كه به آن حضرت نسبتى داشته باشد مانند روز مباهله و روز نزول هل أتى و روز ولادت شريف آن حضرت و شبهاى جمعه و از روايتى مستفاد مى‏شود كه حق تعالى در هر شب جمعه نظر مكرمتى بر آن حضرت فرمايد و جميع پيغمبران و اوصياى ايشان را به زيارت او بفرستد (و ابن قولويه از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه: هركه زيارت كند قبر امام حسين عليه السلام را در هر جمعه آمرزيده شود البته و از دنيا بيرون نرود با حال حسرت از دنيا و مسكنش در بهشت با امام حسين عليه السلام باشد) و در خبر اعمش است كه همسايه او براى او گفت در خواب ديدم كه رقعه‏ها از آسمان فرو مى‏ريزد كه در آنها امان نوشته‏اند براى هر كه زيارت امام حسين عليه السلام كند در شب جمعه و بعد از اين در اعمال كاظمين در حكايت حاجى على بغدادى اشاره به اين مطلب خواهد شد ص 486 و غير اين اوقات از اوقات شريفه ديگر (و روايت شده: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه آيا زيارت امام حسين عليه السلام را وقتى هست كه بهتر از وقت ديگر باشد فرمود كه زيارت كنيد آن حضرت را در هر وقت و هر زمان زيرا كه زيارت آن حضرت خير مقررى است هر كه آن را بيشتر بعمل آورد خير بيشتر خواهد يافت و هر كه كمتر كند كمتر خواهد يافت و سعى كنيد در زيارت كردن آن حضرت در اوقات شريفه كه اعمال صالحه در آنها ثوابش مضاعف است و در آن اوقات شريفه ملائكه از آسمان نازل مى‏شوند از براى زيارت آن حضرت) الخ و از براى خصوص اين اوقات مذكوره زيارت منقولى يافت نشده بلى در روز سوم ماه شعبان كه روز تولد حضرت امام حسين عليه السلام است دعايى از ناحيه شريفه بيرون آمده كه بايست آن را خواند و ما آن را در اعمال ماه شعبان ذكر كرديم و بدان نيز كه زيارت آن حضرت در غير كربلا از شهرهاى دور فضيلت زيادى دارد و ما در اينجا به ذكر دو روايت كه در كافى و تهذيب و فقيه است قناعت مى‏كنيم روايت اول (ابن ابى عمير از هشام روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: هرگاه راه يكى از شما دور و از خانه‏اش تا به قبور ما مسافت بسيار باشد بالا رود به پشت بام بلندتر منزل خود و دو ركعت نماز كند و اشاره كند به سلام كردن بسوى قبرهاى ما پس بدرستيكه آن به ما مى‏رسد) روايت دوم از حنان بن سدير از پدرش منقول است كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود اى سدير زيارت مى‏كنى قبر حسين عليه السلام را در هر روز عرض كردم كه فداى تو گردم نه فرمود شما چه جفاكاريد در هر جمعه زيارت مى‏كنيد او را گفتم نه فرمود در هر ماهى زيارت مى‏كنيد گفتم نه فرمود در هر سالى او را زيارت مى‏كنيد گفتم گاهى از سالها شده كه زيارت كرده‏ام فرمود اى سدير چه جفاكاريد شما به امام حسين عليه السلام آيا ندانستيد كه حق تعالى را دو هزار هزار فرشته است و در تهذيب و فقيه هزار هزار فرشته است ژوليده مو گرد آلوده كه مى‏گريند بر آن حضرت و زيارت مى‏كنند و سست نمى‏شوند و چه مى‏شود براى تو اى سدير كه زيارت كنى قبر حسين عليه السلام را در هر جمعه پنج مرتبه و در هر روزى يك مرتبه گفتم فدايت شوم بين ما و بين او فرسخهاى بسيار است فرمود به من كه بالا رو به بام خانه‏ات پس نظر كن به جانب راست و چپ پس بلند كن سر خود را بسوى آسمان پس قصد كن جانب قبر آن حضرت را و بگو السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ نوشته مى‏شود براى تو زيارتى و آن زيارت حجه و عمره است سدير گفت بسا شد كه بجا آوردم اين را در ماه بيشتر از بيست مرتبه) و در صدر زيارت اول از زيارات مطلقه گذشت چيزى كه مناسب اين مقام بود

استخاره رقاع از امام صادق(علیه السلام)

منها استخارة الرقاع و هي أعظمها مروية عن الصادق ع قال إذا أردت أمرا فاكتب في ثلاث رقاع :
(بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانة افعل) و في ثلاث (بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانة لا تفعل) ثم ضع الست تحت مصلاك ثم صل ركعتين فإذا فرغت فاسجد و قل مائة مرة : (أستخير الله برحمته خيرة في عافية ثم اجلس و قل اللهم خر لي و اختر لي في جميع أموري في يسر منك و عافية) ثم اضرب بيدك إلى الرقاع فشوشها و أخرج واحدة واحدة فإن خرج ثلاث متواليات افعل فافعل و إن خرج ثلاث متواليات لا تفعل فلا تفعل و إن خرج واحدة افعل و الأخرى لا تفعل فأخرج من الرقاع إلى خمس فانظر أكثرها فاعمل به و دع السادسة

ترجمه :
یک نوع از استخاره ها که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است استخاره رقاع است (امروزه به معنای کاغذ است در گذشته به پوست حیواناتی که مطلبی بر روی آنها نوشته می شد می گفتند) که برترین نوع استخاره می باشد حضرت می فرمایند :
هرگاه امری را اراده کردی در سه برگه کاغذ بنویس :
(بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانة افعل)
- بجای فلان بن فلان اسم خود و پدرش را می نویسد مثلا حسین بن علی -
و در سه برگه کاغذ دیگر بنویس :
(بسم الله الرحمن الرحيم خيرة من الله العزيز الحكيم لفلان بن فلانة لا تفعل)
سپس هر 6 برگه را زیر سجاده نمازت گذاشته و 2 رکعت نماز بجا بیاور بعد از نماز به سجده برو و 100 با بگو :
(أستخير الله برحمته خيرة في عافية
سپس می نشینی و می گویی:
اللهم خر لي و اختر لي في جميع أموري في يسر منك و عافية)
سپس با دست خود کاغذهای زیر سجاده نماز را به هم بزن و یکی یکی کاغذها را بیرون بیاور
1) اگر سه کاغذ متوالی افعل آمد آن کار خوب است و بجا بیاور
2) اگر سه کاغذ متوالی لا تفعل آمد آن کار بد است و باید اجتناب کرد.
3) اگر یکی افعل و دیگری لا تفعل بود (سه کاغذ مثل هم نبودند) کاغذ چهارم و پنجم را نیز بیرون آورده و به غالب عمل کن و البته کاغذ ششم حذف می شود.

نظر خواهی یادتان نرود.

۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

عایشه و ساده لوح بودن وی

جالب توجّه است كه در روايات متعددى از پيامبر مى‏خوانيم كه نسبت به داستان جنگ جمل و موضع‏گيرى «عايشه» در آن، پيشگوييهايى فرموده و به او هشدار داده است، از جمله اين كه:
چون «عايشه» عازم بر خروج شد به جستجوى شترى براى او بر آمدند كه «هودجش» را حمل كنند، شخصى به نام «يعلى بن امية» شترى به نام «عسكر» براى او آورد كه بسيار درشت اندام و مناسب اين كار بود. هنگامى كه «عايشه» آن را ديد از آن خوشش آمد و در اين هنگام‏ شتربان به توصيف قدرت و قوّت شتر پرداخت و در لا به لاى سخنش نام «عسكر» را كه نام آن شتر بود بر زبان جارى كرد، هنگامى كه «عايشه» اين نام را شنيد تكان خورد و «انّا للّه و انّا اليه راجعون» بر زبان جارى كرد و بلافاصله گفت اين شتر را ببريد كه مرا در آن حاجتى نيست. هنگامى كه دليلش را از او سؤال كردند،
گفت رسول خدا (ص) نام چنين شترى را براى من ذكر فرموده و مرا از سوار شدن بر آن نهى فرموده است. سپس دستور داد شتر ديگرى براى او بياورند امّا هر چه گشتند شتر ديگرى كه مناسب اين كار باشد نيافتند، ناچار جهاز شتر و صورت ظاهرى آن را تغيير دادند و نزد او آوردند، گفتند شترى قويتر و نيرومندتر براى تو آورديم او هم راضى شد.
«ابن ابى الحديد» بعد از نقل اين داستان، داستان ديگرى از «ابو مخنف» نقل مى‏كند كه «عايشه» در مسير راه خود به سوى «بصره» به يك آبادى به نام «حوأب» رسيد، سگهاى آبادى سر و صداى زيادى كردند به طورى كه شترهاى كاروان رم كردند.
يكى از ياران «عايشه» گفت: ببينيد چقدر سگهاى «حوأب» زياد است و چقدر فرياد مى‏كنند، «عايشه» فورا زمام شتر را كشيد و ايستاد، گفت: اين جا «حوأب» و اين صداى سگهاى «حوأب» بود، فورا مرا برگردانيد چرا كه از «پيامبر» شنيدم كه مى‏فرمود... در اين جا به ذكر خبرى پرداخت كه پيامبر او را هشدار داده بود: بترس از آن روزى كه به راهى مى‏روى كه سگهاى «حوأب» در آن جا در اطراف تو سر و صداى زيادى خواهند كرد در آن جا يك نفر (براى منصرف ساختن عايشه از اين فكر) صدا زد: خداى تو را رحمت كند ما مدّتى است از «حوأب» گذشته‏ايم گفت: شاهدى داريد آنها رفتند و پنجاه نفر از عربهاى آن بيابان را ديدند و پاداشى براى آنها قرار دادند كه بيايند شهادت دهند: اين جا «حوأب» نيست و «حوأب» را پشت سر گذاشتيد، «عايشه» پذيرفت و به راه خود ادامه داد
عجيب اين است كه اين گونه مطالب، سبب ترديد «عايشه» مى‏شد ولى آن همه روايات صريحى كه از پيامبر اكرم در باره على (ع) شنيده بود و راوى بسيارى از آنها خود او بوده است، سبب ترديد و انصراف او نشد، و اين از عجايب است در ضمن از اين داستانها استفاده مى‏شود كه او به آسانى فريب مى‏خورد و تغيير عقيده مى‏داد.